- پراکنده روز
شوربخت، بدبخت، تیره روز، برای مثال پس از گریه مرد پراکنده روز / بخندید کای مامک دل فروز (سعدی۱ - ۱۲۳)
معنی پراکنده روز - جستجوی لغت در جدول جو
- پراکنده روز (پَ کَ دَ / دِ)
شوربخت. بدبخت:
پس از گریه مرد پراکنده روز
بخندید کای مامک دلفروز.
سعدی
پس از گریه مرد پراکنده روز
بخندید کای مامک دلفروز.
سعدی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کم روزی، تهیدست، بینوا، برای مثال خداوند مکنت به حق مشتغل / پراکنده روزی پراکنده دل (سعدی - ۱۶۳)
پریشان گو
کسی که سخنان بیهوده و بی معنی و بی فایده بگوید، یاوه گو، بیهوده گو، یاوه سرا، هرزه گو، هرزه خا، خیره درا، ژاژدرای، هرزه لاف، هرزه لای، یافه درای، ژاژخا، مهذار، هرزه درای، افسانه پرداز، افسانه گوبرای مثال بهایم خموشند و گویا بشر / پراکنده گوی از بهایم بتر (سعدی - ۱۵۵ حاشیه)
کسی که سخنان بیهوده و بی معنی و بی فایده بگوید، یاوه گو، بیهوده گو، یاوه سرا، هرزه گو، هرزه خا، خیره درا، ژاژدرای، هرزه لاف، هرزه لای، یافه درای، ژاژخا، مهذار، هرزه درای، افسانه پرداز، افسانه گو
(اَ دَل ل)
لغت نامه دهخدا
پراکنده گو:
پراکنده دل گشت از آن عیبجوی
برآشفت و گفت ای پراکنده گوی.
سعدی.
بهایم خموشند و گویا بشر
پراکنده گوی از بهایم بتر.
سعدی
پراکنده دل گشت از آن عیبجوی
برآشفت و گفت ای پراکنده گوی.
سعدی.
بهایم خموشند و گویا بشر
پراکنده گوی از بهایم بتر.
سعدی
(پَ کَ دَ / دِ)
لغت نامه دهخدا
پراکنده گوی، پریشان گو. بیهوده گوی. مهذار:
پراکنده گوئی حدیثم شنید
جز احسنت گفتن طریقی ندید.
سعدی
پراکنده گوئی حدیثم شنید
جز احسنت گفتن طریقی ندید.
سعدی
بیهوده گو، پریشان گو، لافزن، لیچارباف، مهذار، هذیان گو، هذیان باف، هرزه گوی، هرزه لاف، یاوه سرا، یاوه گو